جدول جو
جدول جو

معنی نا دیاری - جستجوی لغت در جدول جو

نا دیاری
خلوتگاه، جای دنج
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناداری
تصویر ناداری
فقر، تهی دستی
فرهنگ فارسی عمید
(دادْ)
عمل دادیار. یاری عدالت کردن، شغل دادیاری یعنی شغل معاونت قضائی مدعی العموم
لغت نامه دهخدا
(هَُ شْ)
ناهوشیاری. رجوع به ناهوشیاری شود، غفلت. بی خبری، بی خویشتنی. بی خودی
لغت نامه دهخدا
آوازه، شهرت، (ناظم الاطباء)، صیت، نام آوری، نامبرداری، ناموری، نامدار بودن، صاحب جاهی، والامقامی، سروری:
در این بند و زندان به کار و به دانش
بیلفغد باید همی نامداری،
ناصرخسرو،
بی نام بسی گشت از او و بی نان
اندر طلب نان و نامداری،
ناصرخسرو،
کمال نامداری بین و عزت
که نامش را بدین حد است حرمت،
وحشی،
، پهلوانی، دلیری:
بدان نامداری که هیتال بود
جهانی پر از تیغ وکوپال بود،
فردوسی،
، اهمیت، مهمی، باارزشی، ارجمندی: و محال بودی ولایتی بدان نامداری به دست آمده آسان فروگذاشت، (تاریخ بیهقی)، اگر شایسته شغلی بدان نامداری نبودی، نفرمودی، (تاریخ بیهقی)، رجوع به نامدار شود
لغت نامه دهخدا
ناوخدائی، عمل ناودار، رجوع به ناودار شود
لغت نامه دهخدا
نان داشتن، فقیر و محتاج نبودن، داشتن استطاعت و تمکن مادی، ناندار بودن، رجوع به ناندار شود
لغت نامه دهخدا
افلاس، فقر، تنگدستی، پریشان حالی، بی بضاعتی، تهیدستی، گدائی، (ناظم الاطباء)، بی چیزی، نیاز، نیازمندی، محتاجی، صفت نادار
لغت نامه دهخدا
تصویری از نادیداری
تصویر نادیداری
غیر قابل رویت، نامرئی: (پس اگر آتش اندروی گیرد و لطیف بود زود آتش صرف شود و دودی از وی بشود پس مشف شود و نادیداری شود پندارند که بمرد) مقابل دیداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نان داری
تصویر نان داری
نان داشتن، فراهم بودن اسباب معاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهشیاری
تصویر ناهشیاری
غفلت بی خبری، بی خویشتنی، صرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوداری
تصویر ناوداری
عمل وشغل ناودارناخدایی کشتیبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناداری
تصویر ناداری
تهیدستی فقر، پریشان حالی بی نوایی
فرهنگ لغت هوشیار
افلاس، بی نوایی، تنگدستی، تهی دستی، عسرت، فقر، نداری
متضاد: غنا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دختر خوانده
فرهنگ گویش مازندرانی
ناپدید، ناپیدار
فرهنگ گویش مازندرانی